پادکست: هنر زنده ماندن در دنیای بی‌منطق

آنچه در این مطلب خواهید خواند:

فایل صوتی این نوشته را میتوانید در کست باکس یا کانال تلگرام بوک مگ بشنوید:

لینک فایل صوتی در کانال تلگرام

موضوعات:
  • هنر منطق
  • ادم های سمی
  • استرس روزانه
  • تغذیه و بدن سالم، به همراه تنفس
  • برنامه ریزی
  • رسیدن به اهداف
  • تمرکز
  • هنر زنده ماندن در یک کلام

 

سلام من مروا هستم و شما شنونده یکی دیگه از اپیزودهای پادکست سایت بوک مگ هستید.

واقعا هنر است، زنده ماندن در این دنیایی که، خودِ مفهوم آشوب توش گم میشه!

موضوع اولی که میخوام بهش اشاره کنم بحث منطق هست، به چه آدمی منطقی میگیم؟ مفهوم منطقی یعنی چی؟ اگر بخوایم خودمونی بهش بپردازیم،

منطق در لغت به معنی کلام و گفتار است. اما در تعریف مصطلح فلاسفه و منطق دانان، منطق به معنی قانون صحیح و راه و روش خردمندانه فکر کردن و درست اندیشیدن و نتیجه گیری کردن را می آموزد.

پس آدمی هم که منطقی است باید راه و روش درست فکر کردن و درست و اصولی اندیشیدن رو بلد باشه. حال در دنیایی که دنیای قدرت و پول است، چگونه دوام بیاوریم و منطقی باشیم؟

اگر بخوام موضوع رو باز کنم، شاید نیاز به بیش از ده متخصص روان، فیلسوف و متخصص در زمینه های دیگه باشه. اما من چند نکته ای رو میگم که خودم ازشون به عنوان راهبرد زنده ماندن در این دنیای مملو از آشوب و بی منطقی استفاده میکنم.

  1. زور همیشه جواب نمیده: مهم نیست شما چقدر قدرتمند و پولدارید یا اصلا برعکسش هستید، مهم اینه که فن سخنوری و قانع کردنتون چقدر قوی هست. من استثنا رو نمیخوام پیش بکشم، بازخورد کلی اینه که توی دنیای امروزی که همه بی اعصابن و یک میگی طرف تا ده برات شمرده، کافیه یکم رویکرد ساده‌تری در مقابل دروغ و دغل داشته باشیم. امروزه انقدر همه تبلیغات دروغین میشنوند و روش های مختلف کلاهبرداری روشون امتحان میشه، کافیه که یک آدم نرمال باشید، یعنی برای اثبات حقانیتتون به جای متوسل شدن به زور و اجبار فقط روال عادی رو طی کنید، صحبت کنید و به جای مغلطه و داد و بیداد و زور بازو، با استدلال و دلایل قانع کننده حرفتونو بزنید. زور بازو رو بذارید واسه جایی که بهش نیاز هست J توی داستان مراسم اسکار هم دیدید، علی رغم توهینی که به همسر ویل اسمیت شد و همه یکصدا معتقد بودند کار کمدین بد بوده، اما اکثرا به ویل انتقاد کردند که چرا از خشونت فیزیکی استفاده کرده. البته که من این بُعد رو نیز در نظر میگیرم که این واکنش هیجانی بوده و ویل هم مثل همه ماها انسان هست و احساسات بخش جدایی ناپذیر انسان بودن است.
  2. نکته بعدی آدم های سمی زندگیتون هستند: خب این بحث حسابی مفصله، اگر واقعا بخواین توی این دنیا زندگی کنید باید یاد بگیرید واقع بینانه نگاه کنید. با خوندن کتاب آدم های سمی شما به کمال نمیرسید. حقیقت اینه که همه ما، تک تک ما آدم ها، با آدم های سمی در ارتباط هستیم. آدم های سمی کسانی هستند که با طرز فکر و رفتارشون باعث ایجاد حال بد، بیماری و گاه مرگ در زندگی دیگران میشوند. البته من اینجوری خلاصه‌اش کردم. همه ما آدم‌های سمی اطرافمان هستند که قادر به حذف فیزیکیشون نیستیم. حتی در مواردی نمیتوانیم ازشون فاصله بگیریم. مثلا اون آدم های سمی میتونن پدر یا مادر، خواهر یا برادر و یا حتی کارفرما و همکار ما باشند. شرایطی وجود داره که به هر دلیلی نمیشه از این افراد جدا یا دور شد. واقع بین باشیم! پس باید چیکار کنیم؟ باید بمونیم و بگیم پس چون درست نمیشن ما هم بسوزیم؟ یا مثلا ترکشون کنیم و کلی عواقب بد رو به جون بخریم؟ من ترجیح دادم که به جای ایده آل‌گرایی بیام و روی روش‌های خودشناسی کار کنم. یعنی یاد بگیرم با شناخت بهتر خودم، علی رغم قرار گرفتن در کنار این افراد، آسیب کمتری ببینم تا زمان و فرصتش پیش بیاد و بتونم طبق اصول کتاب آدم های سمی، روابط دورتری رو تجربه کنم. اما نتیجه این حرف اینه: زود تصمیم گرفتن و با خوندن یک کتاب زیر همه چیز زدن کار مناسب نیست. پس هوشمندانه رفتار کنید…

 

  1. مورد بعدی استرس و فشار روزانه است. آخ نگم براتون که من جزو قربانیان این قضیه ام. اصلا مگه میشه توی کلان شهر باشی و استرس های مختلف روت نباشه؟ از کار و خانواده و وضعیت مالی بگیر تا مشکلات شخصی! هرکی بهتون گفت نه نمیشه، صد در صد دروغ میگه. توجیهم نداریم. من جزو کسانی بودم که سال های سال به اضطراب دچار بودم، اولیش هم از دوران مدرسه شروع شد. ناخودآگاه بود، علی رغم اینکه فشاری از جانب خانواده ام نبود، اما من همیشه ایده آل گرا بودم. تا دوران کنکور که شدت گرفت و بعدش هم همچنان از جانب کار روم بود. جالبه بهتون بگم که خودم باور نداشتم استرس دارم و این فشارها باعث شد تا بدنم کلی نیرو از دست بده و تمرکزم کم بشه. میخوام بهتون بگم خیلی از ماها در مقابل واقعیت خودمونو گول میزنیم. تا اینکه واقعیت رو پذیرفتم و شروع کردم به حل موضوع. با تغییر سبک زندگیم، و استراحت تونستم تا حد زیادی به این موضوع غلبه کنم. این نکته رو اضافه میکنم. قرار نیست نسخه من روی همه جواب بده، فقط تنها قسمتیش که باید بهش توجه کنید اینجاست: خودتونو بشناسید و ببینید چه راهکاری روی شما جواب میده. لطفا واقع بین باشید. خیلی از موضوعات و دغدغه ها واسه اینه که ما از پذیرفتن حقیقت فرار میکنیم. در مواردی مثل از دست دادن عزیزی، شکست کاری و یا مشکلاتی دیگر. بهترین و مهمترین قدم اینه که اول با واقعیت روبرو بشیم و بپذیریمش و بعدش شروع کنیم به بهبود وضعیت و پیدا کردن راهکار. چون آدمی که واقعیت رو نمیپذیره هیچوقت نمیتونه راهکار مناسبی هم پیدا کنه.

 

  1. مورد بعدی تغذیه و سلامت جسم و روح هست: گفتنِ اینکه آی فست فود نخورید و کلم بخورید تا سالم بمونید راهکار نیست. حقیقت اینه که شما باید باور کنید که مواد فرآوری شده واقعا به بدنتون ضرر میرسونه. اگر بهش باور نداشته باشید هیچکس نمیتونه قانعتون کنه و شما همیشه مثل بچه های کوچیک منتظرید تا تنها بشید و حسابی همه جا رو بهم بزنید. اگر معتاد به خوردنشون هستید دو راهکار هست: ادامه بدید و روز به روز بدتر بشید، که خدا عاقبت اون بدن مریض رو به خیر کنه… راهکار دوم اینه: تعادل رو رعایت کنید و کمتر مصرف کنید. نمیگم اصلا مصرف نکنید، کمتر مصرف کنید. شکر و مواد فرآوری، نوشابه ها و انرژی زاها، واقعا بدن شما رو پودر میکنن، خوردنِ گاهی این مواد فرصت جبران رو به بدن میده که بسوزونه و یک جوری از سر بگذرونه. ولی خوردن مداوم دیگه جایی واسه جبران نمیذاره. و در نتیجه مثلا خوردن شکر مداوم باعث احمق شدنتون میشه. حالا این تصمیم با شماست که سعی کنید سبک زندگی سالمتر و تعادل بیشتری توی مصرف داشته باشید یا نه. این نکته رو هم اضافه کنم، خودتونو درگیر رژیم های طاقت فرسا نکنید، چرا که وقتی بدن شما کمبود حس کنه وارد مرحله بقا میشه. یعنی شروع میکنه به فقط جذب و دیگه چیزی رو نمیسوزونه چون همش فکر میکنه خب این یک ذره غذا یا ماده خوراکی رو دریافت کردم پس باید عوض سوزوندن حفظش کنم و تبدیلش میکنه به چربی و سوخت. با اصلاح روش تغذیه همه چیز شروع میکنه به عادی شدن. ضمنا روزی سه دقیقه تنفس و در کنارش ورزش آروم فراموش نشه. خیلی به تمرکزتون کمک میکنه.

 

  1. شما میتونید تصمیم بگیرید یک آدم خودخواه و عصبی بمونید، چون فقط یکبار به دنیا اومدید، میتونید هم کیفیت زندگی و بقا تون رو بالاتر ببرید و هوشمندانه تر رفتار کنید. پس میرسیم به قسمت برنامه ریزی و هدف گذاری: هدف چیه؟ برنامه ریزی چیه؟ من اصلا قرار نیست اصول و پایه بهتون بگم، کسی که داره این پادکست رو گوش میده حداقل یکبار تو عمرش مباحث مربوط به برنامه ریزی و هدف گذاری رو خونده و تلاششو کرده. پس بیاین واقع بینانه در مورد برنامه ریزی حرف بزنیم، همه ما از روش های مختلفی برای انجام کارهامون برنامه ریزی کردیم و بارها هم شکست خوردیم. مشکل ماییم؟ مشکل برنامه است؟ به نظرم مشکل باز به نشناختن خودمون و ایده آل گرایی برمیگرده. یک نکته ای رو هم در نظر نمیگیریم و اون توان زیستی هر فرد هست. شما فکر کن دارن کاری میکنند که حتی داروی ساده‌ی سرماخوردگی رو براساس ژنتیک اون فرد و توان زیستی اش تجویز کنند، بعد چجوریه که هر کدوم از متخصصین میان یک نسخه واسه همه آدما میپیچن! مخصوصا برخی از این اینفلوئسنرهایی که با خوندن کتاب بولت ژورنال میگن بیاین از این وسایلایی که ما طراحی کردیم خرید کنید که کلی دفترتونو جینگول کنید تا تاثیر برنامه ریزی رو ببینید و ….

 

  1. پس ما باید یاد بگیریم روال زندگی خودمونو، خودمون بسازیم و طی کنیم. یادگرفتن تجربه دیگران و کتابخوانی باید راهکاری باشه برای اینکه ما فکرمون بازتر بشه و بتونیم زندگی خودمونو شکل بدیم. متاسفانه دنیای امروزی تقلید کورکورانه رو آموزش میده. چون یکی دماغ عمل کرده خوب شده پس اگر همه عمل کنند خوب میشن! گویا نرمال و عادی بودن یادمون رفته. آدم عادی حال خوب و بد داره، چاق و لاغر داره، شکست و پیروزی داره و همه این ها با تفاوت ها در کنار همدیگه زیبا میشن. پس خودتون باشید، و سعی کنید نسخه خودتون رو خودتون بنویسید و داروهاش رو تجویز کنید.

 

  1. مورد آخر رسیدن به اهداف و تمرکز هست، شما برای رسیدن به اهدافتون چیکار میکنید؟ یک لیست بلند بالا از آرزوهاتونو مینویسید شایدم ننویسید که اینجوری خیلی اوضاع داغون تره، بعد تلاش میکنید یک شبه بهشون برسید یا مثلا خیلی واقع بینانه تر اینه که در کنار هم، همشونو پیش ببرید. درسته؟ اما بهتون روراست بگم من دقیقا همین بودم و چیزی جز انرژی زیادی که از دست میدید نیست.

 

  1. پس چیکار کردم؟ به جای آرزو نوشتم هدف. بعد اومدم چهار بخشش کردم. فوری و روزانه، میان مدت، بلندمدت، همیشگی

فوری و روزانه ها رو هر روز و هر لحظه ای که به ذهنم رسید توی قسمت کارهای هفته ام نوشتم. این اهداف عموما روزانه بودند و یا مثلا باید توی هفته انجام میشد. مثل کار اداری، تمیز کردن خونه، بنزین زدن و امثال اینها.

میان‌مدت‌ها کارهایی بودند که باید توی ماه انجام میشدن. مثلا تحویل دادن پروژه‌ای. یادتون باشه برای میان مدت باید ممتد کار کنید. یعنی وقتی پروژه ای رو قراره 10 روزه تحویل بدید، باید هر روز کار کنید، ولی به جای اینکه یک روز 10 ساعت کار کنید، میاین این موضوع رو توی بازه چند روزه تقسیمش میکنید. چرا؟ چون شما به عنوان یک موجود زنده و نه ربات، نیاز به استراحت دارید. نیاز دارید تا بقیه ابعاد زندگیتونو رسیدگی کنید. پس وقتی یک کاری رو طولانی مدت توی روز انجام بدید چیزی جز خستگی مفرط براتون نمیمونه. یک اعصاب خرد هم بهش اضافه کنید.

تازه تمرکزم ندارید، بازم بگم؟ پس بیاین وابسته به شناختی که از خودتون دارید، و ابعاد دیگه زندگیتون، واقع بینانه برنامه ریزی کنید. مثلا من آدمیم که شب ها زود میخوابم. بازه ساعت  11 تا 12 شب قطعا من خوابیدم. مغزم کارآیی و هوشیاری توی این بازه نداره. در نتیجه برنام‌هام رو طبق ساعت های بیداریم یعنی از 8 صبح تا 8 شب مینویسم. که دو ساعت هم وقت اضافه تا 10 شب داشته باشم. یکی دیگه ممکنه شب بازدهی بهتری داشته باشه. پس حواستون به پتانسیل بدنی و مغزیتون باشه. برای همین میگم کتاب های

حوزه نوروساینس یا علوم اعصاب بیشتر بخونید. به خودشناسی و واقع بینانه بودنتون خیلی کمک میکنه.

و اما همیشگی ها: همیشگی ها میشد ورزش، استراحت روزانه، رسیدگی به کارهای شخصیم، کتاب خواندن و یک سری کارهایی که برای امروز و سه سال بعد نیستند، دوست دارم تبدیلشو کنم به عادت. پس همیشه باید رعایت بشن.

یک نکته ای هم بگم: لازم نیست همیشه همه چی طبق برنامه تون پیش بره، اگر روزهایی رو هم برای هیچ کاری نکردن و لذت بردن بذارید، خیلی کار درستی کردید. فقط یادتون نره، تعادل و هارمونی رو داشته باشید.

  • و موضوع حیاتی تمرکز، اگر یک جستجوی ساده توی گوگل بزنید، مقالات زیادی در خصوص افزایش تمرکز وجود داره، یک نکته هم دیروز توی پادکستی شنیدم که میگفت خوردن آب مناسب، به افزایش تمرکز کمک میکنه. هرکاری که بلدید رو اگر واقعا انجام بدید مطمئنا کمک میکنه. و اگر بخوام مروری داشته باشم اولین مورد دور کردن گوشی از خودتونه، وقتی که قراره تمرکز کنید. مثلا درس بخونید، یا روی پروژه ای کار کنید. اگر هم فوبیای گم شدن گوشیتونو دارید، میتونید اپلیکیشن های حواس پرتی رو بذارید روی حالت focus mode، این موضوع که توی همه سیستم های عامل گوشی ها هست، میاد برای افزایش تمرکز هر تعداد ساعت یا بازه ای که معین کنید یک سری اپلیکیشن ها رو به انتخاب خود شما نوتیفیکشنشونو میبنده. یعنی پیام نمیاد حواستون پرت شه. وقتی ساعتش تموم شد همه پیام ها عادی میاد و شما میتونید اون بازه ای که از دنیا عقب بودید رو جبران کنید J دومین عاملِ دیگه‌ی تمرکز رو هم که من شدیدا بهتون پیشنهاد میدم. کتاب خواندن هست. توی طول روز بازه ای رو بذارید که کتاب فیزیکی یا روزنامه و یا مجله دستتون بگیرید و شروع کنید به مطالعه. مهم نیست چندبار حواستون پرت شه، کار نیکو کردن از پر کردن است، به مرور عادت میکنید و دیگه حواستون پرت نمیشه. چرا میگم فیزیکی؟ چون طبق تحقیقات و شواهد علمی، صفحات browser یا نرم افزارهای کتابخوان به دلیل نور غیرطبیعی که دارند و نحوه به دست گرفتنشون ، به اندازه جسم فیزیکی حواس و مغز رو مجبور به تمرکز نمیکنند. دیگه اگر انقدر چشمتون ضعیف شده که هیچ فونتی رو نمیتونید بخونید، اون استثناست.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *