مشخصات کتاب:
هزار مغز: نظریهی جدیدی برای هوش/ نویسنده: جف هاکینز با مقدمهای از ریچارد داکینز/ ترجمه دکتر قاسم کیانی مقدم/ 288 صفحه/ انتشارات مازیار
A Thousand Brains: A New Theory of Intelligence,2021
درونمایه و توضیح کتاب:
داکینز در اول کتاب نوشت:
این کتاب را قبل از خواب نخوانید. نه اینکه ترسناک باشد، یا باعث کابوس شود. بلکه آنقدر مفرح و هیجانانگیز است که گردباد توفندهای از ایدههای مهیج و محرک را پدید میآورد
درستترین جملهای که میتوانست اول این کتاب نوشته شود. این کتاب قرار نیست فقط برای شما مغز را توضیح دهد، بلکه به نظریه جدیدی در مورد هوش میپردازد. نوقشری که فرماندهی تمام رفتارهای ما را بر عهده دارد و در ادامه توضیحات بیشتر در مورد این نظریه را میخوانید:
فهمیدن نحوهی کار مغز یکی از بزرگترین چالشهای بشر به شمار میرود. در راستای این کندوکاو، دهها طرح ملی و بینالمللی به راه افتاده است، از قبیل پروژهی مغز انسان در اروپا و طرح بینالمللی مغز. دهها هزار عصبپژوه در دهها تخصص، تقریباً در تمام کشورهای دنیا، مشغول تلاش برای فهمیدن مغز هستند.
گرچه عصبپژوهان مغز جانوران مختلف را مطالعه میکنند و پرسشهای گوناگونی مطرح میکنند، ولی هدف نهایی علوم اعصاب فهمیدن این است که مغز انسان چگونه موجب پیدایش هوش میشود.
کشف سال 2016 ما توضیح میدهد که مغز چگونه این مدل را یاد میگیرد. ما چنین استنباط کردیم که نوقشر تمام چیزهایی را که میدانیم، یعنی تمام دانش ما را بهصورت چیزهایی ذخیره میکند که به آنها چارچوبهای مرجع میگوییم.
این را بعداً بهصورت کاملتری توضیح خواهیم داد، ولی فعلاً یک نقشهی کاغذی را بهعنوان تشبیه در نظر بگیرید. نقشه نوعی مدل است: نقشهی یک شهر، مدلی از شهر است، و خطوط مشبک آن، مثلاً خطوط طول و عرض جغرافیایی، نوعی چارچوب مرجع هستند. خطوط مشبک نقشه، یعنی چارچوب مرجع آن، نوعی ساختار به نقشه میدهند. چارچوب مرجع به شما میگوید که هر چیزی نسبت به چیزهای دیگر در کجا قرار گرفته است، و میتواند به شما بگوید که چگونه به اهداف مورد نظر خود، مثلاً رفتن از جایی به جای دیگر، نایل شوید.
ما متوجه شدیم که مدلی که مغز از جهان میسازد، با استفاده از چارچوبهای مرجعِ نقشهمانند ساخته شده است. و فقط هم یک چارچوب مرجع نیست، بلکه صدها هزار چارچوب مرجع دارد. در حقیقت، ما اکنون فهمیدهایم که اکثر سلولهای نوقشر شما اختصاص به ایجاد کردن و کار بر روی این چارچوبهای مرجع دارند، و مغز از آن چارچوبهای مرجع برای برنامهریزی کردن و فکر کردن استفاده میکند.
کتاب به سه بخش اصلی تقسیم شده است که نویسنده میگوید:
در بخش نخست، نظریهی چارچوبهای مرجعمان را که به آن نظریهی هزار مغز میگوییم، تشریح میکنم. این نظریه تا حدودی مبتنی بر استنباط منطقی است، بنابراین، بهصورت مرحله به مرحله توضیح خواهم داد که چگونه به این نتیجهگیریها رسیدهایم. مطالبی را نیز دربارهی زمینهی تاریخی آن بیان خواهم کرد، تا رابطهی این نظریه را با تاریخ تفکر دربارهی مغز متوجه شوید. امیدوارم که در پایان بخش اول کتاب، بدانید که وقتی در جهان فکر یا عمل میکنید، در سرتان چه میگذرد، و باهوش بودن چه معنایی دارد.
بخش دوم دربارهی هوش ماشینی است. همان گونه که کامپیوتر قرن بیستم را متحول کرد، ماشینهای هوشمند نیز قرن بیست و یکم را متحول خواهند کرد. نظریهی هزار مغز توضیح میدهد که چرا هوش مصنوعی امروزی هنوز باهوش نیست، و برای ساختن ماشینهایی حقیقتاً هوشمند چه باید بکنیم. توضیح خواهم داد که ماشینهای هوشمند در آینده چه شکلی خواهند بود و احتمالاً چگونه از آنها استفاده خواهیم کرد. شرح خواهم داد که چرا برخی از ماشینها خودآگاه خواهند بود، و ما در مقابل آنها چه باید بکنیم. و سرانجام اینکه خیلی از افراد نگراناند که ماشینهای باهوش خطری موجودیتی برای ما هستند، و ما در آستانهی ساختن فناوریای هستیم که بشریت را نابود خواهد کرد. من با این دیدگاه مخالفم. کشفیات ما نشان میدهند که هوش ماشینی، بهخودیخود، خوشخیم است. ولی بهعنوان یک فناوری پرقدرت، خطر اصلی در نحوهی استفادهی انسانها از آن است.
در بخش سوم به بررسی وضعیت انسان از دیدگاه مغز و هوش میپردازم. مدل مغز از جهان شامل مدلی از خود ما است. حقیقت جالبی که از این برداشت میشود، این است که آنچه من و شما در هر لحظه ادراک میکنیم، یک شبیهسازی از جهان است، نه خود جهان واقعی. یکی از پیامدهای نظریهی هزار مغز آن است که باورهای ما دربارهی جهان ممکن است نادرست باشد. توضیح خواهم داد که این امر چگونه ممکن است اتفاق بیفتد، چرا حذف باورهای نادرست ممکن است کار دشواری باشد، و اینکه باورهای نادرست در ترکیب با هیجانات بدوی ما تهدیدی برای بقای بلندمدت ما است.
در فصلهای آخر کتاب به بحث دربارهی چیزی میپردازم که از دیدگاه ما مهمترین انتخابهایی است که بهعنوان یک گونه با آن روبهرو هستیم. ما دربارهی خودمان به دو طریق میتوانیم فکر کنیم. یکی بهعنوان ارگانیسمهایی بیولوژیک، که حاصل فرگشت و انتخاب طبیعی هستند. از این دیدگاه، انسان بودن ما براساس ژنهایمان تعریف میشود، و مقصود زندگی تکثیر شدن آنها است. ولی ما اکنون در حال برآمدن از گذشتهی صرفاً بیولوژیک خودمان هستیم. تبدیل به یک گونهی باهوش شدهایم. ما نخستین گونهی روی زمین هستیم که اندازه و عمر گیتی را میدانیم. اولین گونهای هستیم که میدانیم زمین چگونه تکامل یافته و ما از کجا آمدهایم. نخستین گونهای هستیم که با ابزارهایی که ساختهایم، میتوانیم گیتی را کاوش کنیم و رازهای آن را بفهمیم. از این دیدگاه، انسان بودن ما براساس هوش و دانش ما تعریف میشود، نه براساس ژنهای ما. وقتی دربارهی آینده فکر میکنیم، انتخابی که با آن روبهرو هستیم، این است که آیا همچنان براساس گذشتهی بیولوژیکمان به پیش برویم یا اینکه از هوش برآمدهی جدیدمان بهره بگیریم؟
بررسی و حرف آخر:
این کتاب کمی تخصصی تر از کتاب هایی مثل هفت و نیم درس درباره مغز ، یا مغز: داستان شما دارد. اما اگر جویای اصل داستان مغز انسان و یا تکامل هستید و یا در حوزه تکنولوژی و هوش مصنوعی مشغول به کار هستید، این کتاب شما را هیجان زده میکند. در کنار توضیحات، باید به ترجمه بسیار روان، دقیق و سلیس دکتر کیانی مقدم هم اشاره کنیم.
فهرست مطالب:
پیشگفتار به قلم ریچارد داکینز
بخش 1: درک جدیدی از مغز
فصل 1 مغز قدیم – مغز جدید
فصل 2 ایده ی بزرگ ورنون مونتکاسل
فصل 3 مدلی از جهان در سر شما
فصل 4 مغز رازهایش را آشکار میکند
فصل 5 نقشههایی در مغز
فصل 6 مفاهیم، زبان، و تفکر سطح بالا
فصل 7 نظریه ی هزار مغز هوش
بخش 2: هوش ماشینی
فصل 8 چرا در هوش مصنوعی از «هوش» خبری نیست
فصل 9 زمانی که ماشینها خودآگاه باشند
فصل 10 آینده ی هوش ماشینی
فصل 11 خطرات وجودی هوش ماشینی
بخش 3: هوش انسانی
فصل 12 باورهای نادرست
فصل 13 خطرات وجودی هوش انسانی
فصل 14 ادغام مغز و ماشین
فصل 15 برنامه ریزی برای میراث بشریت
فصل 16 ژن ها در مقابل دانش
افکار پایانی
فرمتهای دیگر این کتاب:
تا زمان انتشار این یادداشت، نسخه الکترونیکی این کتاب در اپلیکیشن طاقچه قابل دسترس بود.