دروغ گفتند که آفتابِ همه جا سرخ است
“آفتاب كه قبل از رسیدن به شما به ما میتابد تأثیرات مفیدش در سر ما كمتر از شماست؟ یا خدایی كه مراحمش بر جمیع ذرات عالم یكسان است خواسته شما را بر ما برتری دهد؟”
این نقل قول منتسب به عباسمیرزا در ملاقاتش با ژوبر فرانسویست. از صحت تاریخی آن اطلاع ندارم اما شواهد زیادی نشان میدهد سوالاتی مشابه به ذهن بسیاری از جمله عباسمیرزا خطور کرده: چه چیز شما غربیها را از ما متمایز کرده؟
به تازگی سریال 1883 را تماشا کردم. داستان خانوادهای که از تگزاس با هدف زندگی بهتر، به همراهی کاروانی از مهاجرین اروپایی، رهسپار سفری سخت و دشوار به سرزمینهای هنوز تصرف نشدهی شمال و غرب آمریکا میشوند. چیزی که به شدت جلب توجه میکند رفتار متهورانه و بیپروای مهاجرین است. داستانهای بیشمار مشابهی از این روحیهی ماجراجویانهی مردمان غرب وجود دارد. واقعهی تاریخی مورد علاقهی من در این زمینه، داستان سفر اکتشافی دو کشتی نیروی دریای سلطنتی بریتانیا به نامهای اچاماس اربوس و اچاماس ترور است. سفری هیجانانگیز که در سال 1845 آغاز شد و سرنوشتی غمانگیز که به شکل شگفتآوری فقط در سال 2016 پس از پیدا شدن بقایای آن کشتیها در شمال کانادا برملا شد.
چه چیز باعث میشود مردمانی، این چنین به دریا بزنند وقتی حتی معلوم نیست ساحلی در کار باشد؟ چه چیز آنها را وادار میکند دست از زندگی مرفه خود بکشند و راهی سفری شوند که ممکن است حتی تا حدود دو قرن سرنوشت آنها معلوم نشود؟ و چرا چنین رفتارهایی در تاریخ ما اینقدر کمیاب و حتی نایاب است؟ چرا ما حتی در بهترین دوران تاریخمان تمایلی به چنین تهوری نداشتهایم؟
“ژان شاردن” تاجر فرانسوی قرن هفدهم میلادی، دوبار به ایران سفر کرده و تجربیات سفر دومش در سال 1671 را با دقتی کمنظیر ثبت کرده است.
“دیرک وان در کرویس” که خودش همانند شاردن دو بار به ایران آمده، در کتاب “شاردن و ایران” به بررسی منابع و اسناد پیرامون زندگی و سفرهای او پرداخته و با تجمیع شواهد تاریخی و یادداشتهای خود شاردن، تصویری دقیق از اخلاق و رفتار مردم، شرایط سیاسی و اجتماعی ایران آن دوره، و همینطور تنشها میان ایران و عثمانی و حتی رقابت بین دولتهای اروپایی در منطقه به دست میدهد.
شاید اگر از چشمان تاجری قرن هفدهمی به ایران نگاه کنیم بتوانیم سر نخی از پرسش “چه چیز ما را متمایز کرده” بیابیم.
برای من بسیار جالب بود که این تفاوت در روحیهی ماجراجویانه آنچنان پررنگ و واضح بوده که شاردن نه تنها متوجه آن شده بلکه در پی توضیحی برای آن نیز بوده است:
“در جهان فقط اروپاییان برای کنجکاوی به سیر و سفر میپردازند. دلیل آن به اعتقاد من طبیعت اقلیم ما است. هوای اروپای ما خون را بیشتر غلیان میدهد و این امر موجب فعل و انفعالات مضطربانهای است که افکار ما را مغشوش میدارد. بدین سان نیازهای ما از یکسو و نگرانی طبیعی ما از سوی دیگر، ما را به مسافرت متمایل میسازد و نام کنجکاوی شایان ستایش، میل و تمنای شدید برای دانستن و شناختن بر آن گذاشته میشود.”
“آفتاب كه قبل از رسیدن به شما به ما میتابد تأثیرات مفیدش در سر ما كمتر از شماست؟”
حداقل پاسخ شاردن به این پرسش تاریخی، به نوعی “بله” است.